English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4722 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
make hay while the sun shines <idiom> U انجام بموقع کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
forehanded U بموقع
pertinently U بموقع
in time U بموقع
in good time U بموقع
betimes U بموقع
on the stroke U بموقع
in the nick U بموقع
in season U بموقع
timous or meous U بموقع
oportunely U بموقع
timely U بموقع
opportunely U بموقع
well timed U بموقع
providentially U بموقع
apropos U بموقع
seasonable U بموقع
well-timed U بموقع
opportune U بموقع
punctual U بموقع
an early visit U دیدنی بموقع
newsworthy U جالب و بموقع
duly U بموقع خود
not amiss U بموقع درخورمقتضی
belive U بموقع خود
proper U بجا بموقع
timeous U بموقع بجا
pat U بهنگام بموقع
pats U بهنگام بموقع
patted U بهنگام بموقع
patting U بهنگام بموقع
just in time U درست بموقع
to carry into effect U بموقع اجراگذاشتن
timous U بموقع بجا
You arrived in the nick of time. U درست بموقع رسیدی
fitting U بموقع پرو لباس
recessional U وابسته بموقع تنفس
to rap out U بموقع گفتن فی المجلس ساختن
upto the mark U داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
to carry out a proposal U پیشنهادی را اجرا کردن پیشنهادی را بموقع اجراگذاشتن
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
end all U انجام
effectuation U انجام
fulfilment U انجام
execution U انجام
performance U انجام
commission U انجام
commissioning U انجام
commissions U انجام
terminuse ad quem U انجام
transaction U انجام
implementation U انجام
accomplishment U انجام
compietion U انجام
at last U سر انجام
fulfillment U انجام
achievement U انجام
enforcement U انجام
consummation U انجام
implement U انجام
sequel U انجام
performances U انجام
sequels U انجام
implemented U انجام
implements U انجام
implementing U انجام
completion U انجام
achievements U انجام
implementation U انجام
parform U انجام دادن
from a to izzard U از اغاز تا انجام
from first to last U ازاغازتا انجام
from beginning to end U ازابتداتا انجام
to go through U انجام دادن
fulfill U انجام دادن
action U انجام کاری
do-it-yourself U خود انجام
time-honoured U انجام کاریدردرازمدت
fulfil U انجام دادن
furnishing U انجام دادن
non-starter U کار نا انجام
successful U نیک انجام
non-starters U کار نا انجام
to carry through U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
finalization U انجام رسانی
to follow out U انجام دادن
for doing it U برای انجام ان
furnishes U انجام دادن
fulfils U انجام دادن
conclusions U انجام نتیجه
covers U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
accomplished U انجام شده
actions U انجام کاری
chars U انجام دادن
pays U انجام دادن
effecting U انجام دادن
effected U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
effect U انجام دادن
repetitions U باز انجام
out-and-out U انجام شده
repetition U باز انجام
paying U انجام دادن
pay U انجام دادن
charring U انجام دادن
char U انجام دادن
honored U انجام تعهد
honoring U انجام تعهد
out and out U انجام شده
honors U انجام تعهد
honour U انجام تعهد
honoured U انجام تعهد
honouring U انجام تعهد
honours U انجام تعهد
unaccomplished U انجام نشده
feasibility U توانایی انجام
godspeed U پایان انجام
go through U انجام دادن
shock tactics U انجام کاریباسرعتوباخشونت
functor U انجام دهنده
to make good U انجام دادن
secondary action U انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
fulfit U انجام دادن
confrontational U انجام اعتصاب
performable U انجام دادنی
performs U انجام دادن
unaided U انجام چیزیبدونکمکدیگران
non performance U عدم انجام
effectual U انجام شدنی
unsporting U انجام حرکاتغیرورزشیدربرابرحریفدریکبازی
make out <idiom> U انجام دادن
perform U انجام دادن
to put through U انجام دادن
performed U انجام دادن
stand to U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
feasible <adj.> U انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام شدنی
makeable <adj.> U انجام شدنی
manageable <adj.> U انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.> U انجام شدنی
practicable <adj.> U انجام شدنی
achievable <adj.> U انجام پذیر
contrivable <adj.> U انجام پذیر
doable <adj.> U انجام پذیر
feasible <adj.> U انجام پذیر
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام پذیر
makeable <adj.> U انجام پذیر
doable <adj.> U انجام شدنی
contrivable <adj.> U انجام شدنی
achievable <adj.> U انجام شدنی
put inpractice U انجام دادن
carry into effect U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
actualise [British] U به انجام رساندن
actualize U به انجام رساندن
carry ineffect U به انجام رساندن
implement U به انجام رساندن
put ineffect U به انجام رساندن
put inpractice U به انجام رساندن
carry into effect U به انجام رساندن
make something happen U به انجام رساندن
manageable <adj.> U انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> U انجام پذیر
practicable <adj.> U انجام پذیر
unfeasible <adj.> U انجام ناپذیر
inexecutable <adj.> U انجام ناپذیر
impracticable <adj.> U انجام ناپذیر
repeat U باز انجام
put on U انجام دادن
conclusion U انجام نتیجه
repeats U باز انجام
Recent search history Forum search
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1confinement factor
2actus reus
1The system has been solved by a coupled Poisson– Neumann algorithm. The resolution method consists of the linearization of the transport equations by the finite difference method. The actual version u
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1to take a spell at whell
1Success is not the key to happiness. Happiness is the key to success. If you love what you are doing, you will be successful.
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com